-
از ما گفتن بود!!!
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 10:09
خدایا آخه میگه نباید امتحان با درس و امکاناتش متناسب باشه؟ این درسته؟ این رسم امتحانه؟ این رسمشه که ورق اعصاب و روان یکیو خط خطی کنند و ازش تند تند امتحان بگیرند؟ خود دانی گفته باشم که اگه تقلب کردم همش خواست خودت بود. من گفتم دیگه.
-
این درد درمان می شود؟!!
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 16:02
یک ماه سی و یک روزه می گذره . می گذره از اون روزی که با هم به امید تغییر رفتیم. می گذره از روزهایی که شور و هیجان داشتیم . می گذره از احساس سر زندگی دوباره مون. می گذره از شادیهامون. روزهای اول فکر میکردم که خوابیم و منتظر بودم که یکی بیاد بیدارم کنه. همش می گفتم الان میان بیدارم می کنند. ولی انگار این کابوس پایانی...
-
حبابی در دل
شنبه 6 تیرماه سال 1388 15:22
چرا یادم رفت ارزش دلها به حرفهایی است که برای ناگفتن دارند. حالا توی دلم یک حبابه. بزرگ و توخالی.
-
حق من چیست؟
دوشنبه 25 خردادماه سال 1388 17:00
پر از حس تهی بودنم . حس کسی رو دارم که بهش ت.ج.ا.و.ز شده.
-
با تو من قد کشیده ام
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 16:21
می دونی بعضی وقتها با کارهات باعث میشی این قدرهیجان زده بشم که نفسم در نیاد و قلبم تند تند بزنه ، تند تر از قلب آهویی که بعد از کلی تعقیب و گریز به چنگ شیر افتاده باشه. کی میگه قد آدم بعد از 22 سالگی دیگه رشد نمی کنه . من که امروز تا آسمونها قد کشیدم.
-
سپاس
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 09:03
بهترین حس را به من دادی . ممنون....
-
یادگار
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 16:34
برای این سالها : یادگاری ها و یادمان های خوبی ازت گرفتم. باهاشون زندگی ام رو ساختم. بزرگ شدم. ساخته شدم. پایه و اساس خیلی از لحظاتم شد. از نو زاده شدم. لحظه به لحظه تورا نفس کشیدم. بارها عاشقی را تمرین کردم. افتادم و ایستادم ولی دست بر نداشتم. قبول دارم که این اواخر گاهی کرخت شدم و تنبل ولی قول میدم برای سری بعدی توشه...
-
گذشته ها گذشته
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 13:48
بعضی وقتها گذشته ها این قدر دورند و غیر قابل دسترس که شبیه رویا میشن. بعضی چیزها هم برای همون گذشته ها و خاطراتش خوبند . بعضی از دوستی ها هم هیچ حرف تازه و نویی بری گفتن ندارند و فقط تکرار گذشته ها هستند. بالاخره یک روزی باید توی حال زندگی کنیم. ترا با همه صداقت و عشق به گذشته ها می سپارم.
-
مقصد
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 10:39
جاده اسم تو رو فریاد میزنه! دلم آماده سفری از خویش تا خویش است. چمدان حرفهایم را بسته ام. تو هم آماده ای همسفر همیشگی من؟
-
و عشق را زیر باران باید جست
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 08:43
عجیب ترین چیزی که تا حالا شنیده بودم " برف بهاری " بود که به چشمان خود دیدیم. ******************************************************* می دونی وقتی که دیروز زیر اون بارون شدید با هم قدم می زدیم ، چی رو در من زنده کردی؟ خاطره 7 سال پیش که زیر اون بارون شدید با هم قدم میزدیم و همه چپ چپ نگاهمون می کردند. وقتی...
-
سال نو سلام
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 11:34
باز این زمین تند گام برف را از روی گرده می تکاند و به صد زبان آفتاب را می دهد سلام باز باد خوش خبر بهار شکفته می دهد پیام می دود میان لاله ها غزل سرا جام هایشان می زند به جام باز ابر باردار خیمه می زند به روی بام باز بر شگون مجلس بهار بید می پراکند به رقص صوفیانه اش گیسوان سبزفام باز نبض جویبار نقره می زند به توده علف...
-
بهارانه
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 11:48
وقت بهار است خیز تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار ظرف ها را یکی یکی می گیرم زیر شیر آب.سعی می کنم با کشیدن دست روی ظرف و شنیدن صدای قیژ قیژ اون از تمیزیش مطمئن بشم.تو فکرم . افکارم از این طرف به اون طرف پر می کشه. به خودمون فکر می کنم. به سالی که سپری شد و مثل این آب از لابلای انگشتام سر می خوره و من...
-
دنیای مجازی
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 12:58
ا ین مطلب رو دوست بسیار عزیزم بانو برام ایمیل کرده. شاید تکراری باشه ولی بسیار جالب و در خور تفکر هست : روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم. در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم. فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش...
-
خانه من
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 10:04
می خوام برم به خونه به جایی که صفا هست تو گوشه و کنارش یه عالمه وفا هست توی نگاه مادر یه عالمه دعا هست اگه تنها بمونی یه دنیا تکیه گاه هست می خوام برم به خونه جایی که مال منه دلیل زنده بودن از عشق زنده بودنه می خوام برم به خونه که سقفش یه پناهه تمام گفتنی ها جاشون توی نگاهه دعای خیر مادر باشه پشت وپناهم بگم عزیزترینه...
-
سلام
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 12:57
من مطمئنم که خداوند به هنگام آن وداع بزرگ لبانم را بوسید و گفت سلام . پس از آن بود که با دیدن چشمانت سلام ها جان گرفتند.
-
هوای تو
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 17:02
گاه آنچنان از خاطر تو پر می شوم که جایی برای هوا هم نمی ماند. هوای تو در من غوغا می کند. چاره ای نیست جز هم آغوشی خاطراتم که به سینه می فشارمشان چونان کودکی که عروسکش را می خواهد. نمی دانم این خاصیت پاییز است یا جاذبه بیکرانه های یادت که وجودم را به جزر می کشاند. دیروز یاد آوری خوبی داشتم از تضاد های احساسات در...
-
مهرانه
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 16:24
بوی کتاب و دفترهای نو ، رقص خاطرات معصومیت های از دست رفته و سرخوشی های بی بدیل زنگار گرفته است. گوش هایم ، بی قرار و بی تاب خش خش برگ ها. چشم هایم مشتاق و تشنه هزاران پرده رنگین . برگ ریزان هایم مملو از آهنگ رویاهای طلایی است . شب هایش هماره مهتابی . این گونه است که تار و پود مهرهایم به عاشقی تنیده شده است.
-
ناگفتنی ها
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1387 11:13
در آغاز هیچ نبود .کلمه بود و آن کلمه خدا بود. و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود.و با نبودن چگونه می توان بودن ؟ حرفهایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم. و حرفهایی است برای نگفتن . حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرو نمی آرند. حرفهایی بی تاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بی قرار آتشند ، و کلماتش هریک انفجاری...
-
نکته ای در عشق
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 15:21
بله ، عشق البته هر دوی ما با هم یکدفعه تکان داد. یک ساعت بعد ، بی آنکه بفهمیم ، به ساحل رودخانه زیر دیوار کرملین رسیده بودیم و من همان جا فهمیدم که عاشق یکدیگریم. چنان صحبت می کردیم که انگار همین دیروز از هم جدا شدیم و سالهاست همدیگر را می شناسیم.... هر روز سر ظهر به دیدنم می آمد. از صبح زود انتظارش را می کشیدم. از...
-
تو
شنبه 2 شهریورماه سال 1387 16:20
با تو در کنار تو دست در دست تو به وداع لحظاتمان می آیم و از پس تجربه آنها را به جاودانگی می سپاریم. نور خاطراتمان پرتوی است برای آینده مبهم.
-
عروج
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 10:35
صدا کن مرا . صدای تو خوب است . صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید سهراب سپهری من از لبان تو عروج می کنم ؛ وقتی عاشقانه مرا به نام می خوانی.
-
طبیب
شنبه 19 مردادماه سال 1387 14:14
هر که را جامه ز عشقی چاک شد او زحرص و جمله عیبی پاک شد شادباش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما ای دوات نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما مولوی
-
خوشبختی
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 13:58
این روزها آن قدر خوشبختم که برای هجی کردن آن نفس کم میاورم. ----------------------------------------------- امروز تلاش می کنم : برای تحقق رویای دیگر و یافتن آرزویی دیگر. پس از رسیدن به رویای دیروزم امروز برای آرزویی دیگر نبرد می کنم.
-
یادآوری
دوشنبه 7 مردادماه سال 1387 12:49
در زندگی چیزی را بدست می آورم که برایش وقت و انرژی صرف می کنم . بهتر آن است که به بهترینها فکر کنم.
-
برهوت
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 09:56
برای تو که سالها پیش آخرین زمزمه ها را گفتی : گوشم را بر زمین می گذارم گوش به زنگم ؛ صدای پای بودن و آمدنت را انتظار می کشم در این برهوت اشتیاق.
-
هامون به دریا پیوست
شنبه 29 تیرماه سال 1387 09:26
تنها ، جان تو و جان پرندگان پربسته ای که دی ماه به ایوان خانه می آیند. خدا حافظ ! ------------------------------------------------------------------------------------ بامداد روزجمعه 28 تیرماه خسرو شکیبایی که با نقش آفرینی در هامون اثری جاودانه در سینمای ایران بر جای گذاشت و با دکلمه شیوای اشعار فروغ ، زیبایی آن را به...
-
گم شده در زمان
دوشنبه 24 تیرماه سال 1387 13:17
کهکشانها کو زمینم ؟ زمین کو خانه ام ؟ خانه کو مادرم ؟ مادر کو کبوترانم ؟ معنای این همه سکوت چیست ؟ من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ای زمان ؟ کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم . "زنده یاد حسین پناهی"
-
چو ایران نباشد تن من مباد
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 12:56
پیرمردی کناب در دست و کودکی در پایین پاهای او . هر دو بر بالای بلندی . پیر مردی سر برافراشته و خرسند که به آواز بلند می خواند: چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد همه سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم کمی پایین تر: پیرمردی که هوس می خرید و دختری که آبرو می فروخت. کودکی که زلالی...
-
بدرقه
دوشنبه 17 تیرماه سال 1387 09:55
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش ------------------------------------------------ ابر چشمانم آبستن بدرقه تو بود که قلبم به یاد آورد با خاطرت ردپایی گذاشته ام تا مسیر برگشت را گم نکند. بی تو چیزی گم شده است که بستن بخت دختر شاه پریان هم دردی را دوا نمی کند
-
عشق هم دل دارد.
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 11:35
می گذاری به گریه که افتاد دستش را بگیری ببوسی بگذاری روی گونه هایت خط اشکش را پاک کنی با پشت دستت آغوش واکنی برایش موهایش را آشفته کنی لبش را به انگشت نشانه ات بنوازی شانه هایش را بگیری زل بزنی در چشمهایش تا بس کند ... نه عزیزم گناه دارد طفلکی عشق هم آدم است. (سید علی صالحی)