باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

هوای تو

گاه آنچنان از خاطر تو پر می شوم

که جایی برای هوا هم نمی ماند.

                              هوای تو در من غوغا می کند.

چاره ای نیست جز هم آغوشی خاطراتم که به سینه می فشارمشان  چونان کودکی که عروسکش را می خواهد.

نمی دانم این خاصیت پاییز است یا جاذبه بیکرانه های یادت که وجودم را به جزر  می کشاند.

دیروز یاد آوری خوبی داشتم از تضاد های احساسات در بزرگترین لحظات زندگی که باید آن را رقم می زدم.

فریادهای منفی درونی به خواهش های دل که فقط در درونم پژواک داشت.

بغض های فرو خورده که هرگز  جسارت بروز نیافتند و تشنگی شانه هایی برای باریدن و سبک کردن ابرهایم.