باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

برای دلم

من مرغ آتشم
می سوزم از شراره این عشق سرکشم
چون سوخت پیکرم
چون شعله های سرکش جانم فرونشست
آنگاه باز از دل خاکستر
بار دگر تولد من
آغاز می شود.
و من دوباره زندگیم را ، آغاز می کنم.
پر باز می کنم.
پرواز می کنم.

حمید مصدق

---------------------------------
دیدی گفتم تصاویر در زندگیمان تاثیر زیادی دارند. بالاخره بک گراند ( ببخشید پس زمینه ) مانیتورم (بازم ببخشید نمایشگر) کار خودشو کرد و بارانی بارید.
ترا به خدا اگر کسی را در خیابان دیدی که در هوای بارانی چترش را بسته در دست گرفته و صورتش به آسمان است و باران می بلعد ، به او سلام نکنید. بگذارید برای وقتی صحبتم با باران تمام شد. برایم پیغام مهمی دارد از آن بالاها.
راستی که بود که می خواند:" باران میبارد امشب ، دلم غم دارد امشب، آرام جان خسته ره می سپارد امشب. " ?
مگر می شود که باران ببارد و کسی غم داشته باشد.
چقدر این بازی آسمان زیباست. حال تو گو عشق بازی آسمان. اینکه مدام ببارد و نبارد و ببارد و....انگار این آسمان هم ناز می کند.
چو معشوق ناز نماید ، شما نیاز کنید.

----------------------------------------------------
امروز به نکته مهمی در زندگیم رسیدم . برای اولین بار فرصتی دست داد تا سوار اتوبوسهای BRT(ببخشید تند رو) شدم و فهمیدم اگر شغل فعلی را نداشتم ، راننده همین اتوبوسها می شدم. دلالیل بسیار دارم برای این کار : اول از همه اینکه کلی همراه داری . حالا تک و توکی بی ادب یا خسته. مهم نیست . می شود به روزهای خوبمان و خسته نباشید گفتنهایشان بخشیدشان. دوم اینکه مسیر طولانی را می توان با سرعت طی کرد و اگر هوا مثل امروز باشد ، می توانی کلی هجوم هوای مطلوب را به صورتت پذیرا باشی. سوم اینکه کلی از دوستان را در طول مسیر میبینی و با بوق و داد می توانیم سلام و خسته نباشیدی به هم بگوییم . خوب است . آدم خوشحال می شود که در این عصر آهن و ماشین دستی بر آتش دارد ولی درست عین فیلم های فارسی خراب رفیق است. ولی مهمترین دلایلم اینها هستند : چهارم – از آن بالا بقیه ماشینها و خیابانها را بهتر می بینی و به همه اطراف اشراف داری. بهتر از این است که تو بقیه ماشینها باید خودت را از صندلی بلند کنی تا ببینی داری توی جوی آب می افتی یا نه و آخرش هم بیفتی توی جوی. پنجمین دلیل که با کلی کنجکاوی و پاییدن ماشین و راننده دستم آمد این است که کلاج ندارد و من این را خیلی دوست می دارم.
---------------------------------
گاهی دلم را به بند رختی می آویزم تا کپک نزند.


دلخوشیها کم نیست

زندگی شاید همین باشد:
لحظاتی که با همه مشکلات و دلواپسی ها ، فقط چند لحظه ، به غایت نوشیدن یک لیوان چای ، خودت را خالی کنی از همه افکار و به سکوت فرو بری و فقط زمزمه های چای را بشنوی که داره میره به اعماق وجودت. فکر کنی داره میره درونت و بوسه ای را ره توشه اش کنی تا به اعماق وجودت برسونه . بدون هیچ نگرانی یک شکلات هم به عنوان سوغات بفرستی و ممنون باشی برای این سلامت و آرامش.
لحظاتی که با یک پیام کوتاه روی همراهت از همراهت ، لبخند بزنی و خدا رو شکر کنی به خاطر این لحظات.

تو این فرصت غنیمت دان

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم

-----------------------------------------------

به خودم : فرصتها شاید هرگز دیگر بدست نیایند. این تلنگری بود نفس بر و بزرگ برای من و تو و زندگی.خطر بزرگی از کنارم گذشت.

------------------------------------------------

گاه شخصی که از طنابی به سوی قعر دره آویزان است با تقلای خود سقوطش را شتاب زمانی و سرعتی می بخشد .