-
امانت
یکشنبه 14 مهرماه سال 1392 08:28
خدایا من هنوز منتظرم که اون چیزهایی که امانت گرفتی برگردونی. کمکم کن منم امانتدار خوبی باشم. ممنون
-
کلبه احزان شود روزی گلستان؟
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 12:55
بعد از کلی ننوشتن اومدم تا بگم: اول از همه سالروز شهادت معلم فرهیخته ، دکتر شریعتی گرامی و روحش غرق در آرامش باد. دوم: چهار سال پیش چنین روزهایی همه در بهت بودیم و فکر میکردیم چقدر دنیا تار و مات شده. دیگه امیدی نبود.همه خبرها یأس بود. حالا همه جا شادی هست و همه اش خبر خوب میاد. انگار شادی ها با هم میان و غمها با هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 12:56
-
خدا
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 16:42
خدا در چشمان تو جاریست نازنین ! و در دستان پر مهرت
-
حفره
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 12:52
توی دلم یک حفره بزرگه. می دونی جات خیلی خالیه.
-
یا رب!
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 12:53
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از شر حسود چمنش
-
خدا کنه
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 08:54
خدا کنه تموم بشه این دل آشوبها با دیدن اون تیله های درخشان چشات.
-
خدایا شکرت
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 12:38
خدایا شکرت که مثل همیشه با تمام وجود بودنت رو حس می کنم و شکرت بخاطر تمامی آنچه که دادی و ندادی. سال ۸۹ برای من جاودانه شد و این سال رو با شادمانی بدرقه می کنم و با دلی شاد و روی باز به استقبال سال جدید می رم. برای همه آرزوی سلامتی و شادی دارم. سال۹۰پیشاپیش مبارک!!!!!!!!!
-
دل نوشت(۱)
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 12:55
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بازم منو به اندازه اون روزی که تولدم بود و اصلا انتظار نداشتم شگفت زده کردی. بازم منو متولد کردی. ممنونتم.
-
هستم
شنبه 15 آبانماه سال 1389 12:49
فکر می کنم - پس هستم.
-
جان مریم چشماتو واکن!
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 15:22
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 همین هفته پیش بود که از طریق ماهواره داشتم یکی از کنسرتهاشو می دیدم و غرق لذت از اون صدا و حرکات حین اجراش بودم. تک تک گروه عشق می کردند با حرکاتش و انرژی می...
-
ضیافت
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 15:33
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 مرا به تابستان چه کار وقتی: مجمر لبانت ضیافتی تابستانی است . چشمانت ساقی این بزم و کلامت رامشگر آن.
-
برای جاناتان کوچولو
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 15:32
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بهترین دعایی که دیدم اینه: ما را به راست هدایت کن. راه کسانی که به آنان نعمت دادی ، و نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتی و نه راه گمراهان. پس کمک کن که از تاریکی نادانی به روشنایی دانش وارد شویم که فقط تو می توانی .
-
زیاده عرضی نیست
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 15:47
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 امروز آخرین روز از فصل زایشهای مهم زندگی منه و دارم به این فکر می کنم که چقدر کم تو این فصل نوشتم وشاید اگر برای خالی نبودن عریضه خردادی ام نبود این چند خط هم رو هوا بود و باد مثل بقیه حرفها میبرد وذاشتشون یک گوشه از دلم یا شاید ذهنم تا کم کم غبار فراموشی بگیره ....
-
من چقدر خوشبختم؟!!
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 10:05
همه چی آرومه ُ من چقدرخوشبختم. ****************************** هیچی مثل تلفن یک عزیز تو بدترین شرایطی که داره نمی تونه بهت یادآوری کنه که وجودت چقدر براش ارزشمنده؟ ممنونم و امیدوارم همیشه شاهد سلامتی و شادی و بالندگیت باشم که عزیزترینی.
-
جهان اگر زیباست مجیز حضور ترا می گوید*
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 10:22
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وقتی خاطراتی رو می شنوم که بیش از سی سال عمر دارند و به تو نگاه می کنم افتخار میکنم و دلم می لرزه از شادی. ته دلم ترسی هست که سی سال دیگه آیا کسی می تونه این حس رو تجربه کنه و قلبش مالامال از شیرینی بشه؟! خدا کنه بتونیم خالق این شاهکار باشیم. * وام گرفته اززنده یاد...
-
مژده بهار
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 09:16
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد **************************************** زمستان امسال هم تب کرده بود از عاشقی بهار. سرتان سبز و دلتان خوش باد . نوروز مبارک
-
اون دو تا مست چشات منو خوابم می کنه*
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 14:52
هشت سال پیش چنین روزی فهمیدم منو دیگه گریزی از عشقت نیست. آخه توی شراب چشمات غرق شده بودم. هنوز این قدر مست اون شرابم که اشتباه حساب کردم هشت سال نیست و از روز ازل این قراری بود بین منو شراب چشمات و دلمون که این قرار رو بی قرار تر کرد. * یک قسمت ار ترانه ابی
-
ناتور دشت
شنبه 17 بهمنماه سال 1388 16:25
تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران که سلینجر در آغوش مهربانش در خانه ابدی بدون هیچ سقفی ، آرام گرفت.
-
سقف بی روزن
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 10:23
تو فکر یک سقفم یک سقف بی روزن * ..... تا هیچ هوا و نوری عطر نفسهات و حجم تنت رو ازم ندزده. * فرهاد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 15:37
نوشته خواهد شد....
-
مهربانی عاشقانه
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 16:28
گاهی آدمی باید مثل مادر باشه برای دوستانش. ازشون هیچ ناراحتی به دل نگیره حتی اگه تو کاری رو برای اونها کردی و اونها نه. مثل یک مادر، مهربان بدون هیچ چشم داشتی. مهربانی عاشقانه.
-
سفری بی بدیل
شنبه 21 آذرماه سال 1388 14:39
درها را باز می کنم باد را به مهمانی دعوت کرده ام باز هم قرار است به سفری بروم اما این بار شاید سوار بر باد به گذرگاه رد پای کودکی ام بروم. شاید...
-
جهان پیر است و بی بنیاد
دوشنبه 2 آذرماه سال 1388 13:03
چقدر یک نفر می تونه دل بسته تو باشه که به خاطرت همه چیزشو بفروشه تا ترا بدست بیاره .باور کن مجنون تر از قیصر بود برات. چقدر به تو امید واهی داشت که با اینکه بیشتر از هر کسی می دونست به زودی ترا از دست میده ولی خودشو به هر آب و آتشی میزد تا با تو باشه. آهای با تو ام. با تو دنیا.
-
دلتنگی
دوشنبه 11 آبانماه سال 1388 16:43
وقتی که نیستی خواب هم آرامشی ندارد. من همان کودکی هستم که شانه هایت عروسکی میشود برایش به هنگام خواب. شانه هایت را کم دارم و نفسهایت را که دلاویزترین لالایی دنیاست.
-
دلا صبوری کن
شنبه 9 آبانماه سال 1388 15:58
به حق اشک گرم من، به حق آه سرد من که گرمم پرس چون بینی که گرم از سرد، میدانم مرا دل سوزد و سینه، تو را دامن ولی فرق است که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد، میدانم به دل گویم که چون مردان صبوری کن، دلم گوید نه مردم، نی زن، گر از غم ز زن تا مرد، میدانم دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی، نمیگفتی که از مردی برآوردن ز...
-
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه- که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 09:52
دوش با ما گفت پنهان کاردانی تیزهوش کز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش وانگهم درداد جامی کز فروغش بر فلک زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد چون چنگ آیی در خروش تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی...
-
بوی ماه مهر
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 14:12
باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه * سلام به پاییز .به پیشواز پاییز برویم. این بهار عاشق .نمی دونم الانم مثل زمان ما از چند روز مونده به اول مهر و بازگشایی مدارس تلویزیون از این برنامه ها و فیلمهایی که در مورد مدرسه رفتن و کلاس اولی هاست نشون میده یا نه ؟ !! دلم برای تراشیدن مداد و بوی تراشه های اون ، بوی...
-
گره
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 14:48
همه چیز عرضه می خواهد حتی بد بودن. خدایا کاش فقط کمی در این زمینه لطفت رو شامل حال من می کردی و یواشکی یک مشت تو گلم می ریختی . بدجوری احساسات و عقل و دلم به هم گره خورده است البته فعلا. برم خودمو درمان کنم.باید در خودم فرو برم.
-
بدون شرح
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 13:30
دیروز یاد ضحاک و اهریمن افتادم. یاد بوسه ای که اهریمن که به شکل آشپزی در اومده بود بر شانه های ضحاک زد و از جای اون بوسه ها مار رویید. ماری که هر چی سرشو میزدند نیرومند تر میشد. ماری که خوراکش مغز جوانان بود. کاوه آهنگر و فریدون و فرانک و ... کجایید؟...