باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

بهاران خجسته باد

باز کن پنجره ها را، که نسیم روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد

و بهار روی هر شاخه ، کنار هر برگ شمع روشن کرده است

همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند

کوچه یکپارچه آواز شده است و درخت گیلاس

هدیه جشن اقاقیها را گل به دامن کرده است.

باز کن پنجره ها را، ای دوست، هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت؟

برگها پژمردند؟ تشنگی بر جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست ، توی تاریکی شبهای بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد؟ با سرو سینه گلهای سپید

نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟ هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم ، که در این کوچه تنگ

با همین دست تهی روز میلاد اقاقیها را جشن میگیرد!

خاک جان یافته است ، تو چرا سنگ شدی؟

تو چرا این همه دلتنگ شدی؟

باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن.

فریدون مشیری

معجزه هستی

دلکی دارم زیبا
که به هر فاصله ای از تو بهانه می گیرد
می نشیند لب ایوان غروب
گل شب بو را به نوازش می گیرد
که مبادا از سر تنهایی پژمرده شود.
سبدی می خواهد
پرشده از دیدن تو
که از آن عطر به هم پیوستن برخیزد.

فرهاد شیبانی
-----------------------------------------------

من هنوز سر به سجده دارم. خوابی یا بیدار یلدای تابستانی ؟ من تعبیر رؤیای نادیده ام را در نگاهش خواندم. هنوز هم صدایم را می شنوم که می خواند :" جهان اگر زیباست مجیز حضور مرا می گوید."

------------------------------------------------------------------
ما به دنبال معجزه هستی بودیم ، غافل از اینکه خود معجزه ایم.
چون نگه کردند آن سی مرغ زود
بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود.

مست

بوی سیبم چنان مست کرد که حوا را