باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

بهارانه





وقت بهار است خیز تا به تماشا رویم

تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار

ظرف ها را یکی یکی می گیرم زیر شیر آب.سعی می کنم با کشیدن دست روی ظرف و شنیدن صدای قیژ قیژ اون از تمیزیش مطمئن بشم.تو فکرم . افکارم از این طرف به اون طرف پر می کشه. به خودمون فکر می کنم. به سالی که سپری شد و مثل این آب از لابلای انگشتام سر می خوره و من نمی تونم جلوش را بگیرم. به آرمانها و اهدافمون. به سطح ارتباط ها و انتظارها. به پستی ها و بلندیهای زندگی. به اشک ها و لبخندها. به اینکه چقدر تو زندگی دوستان و بقیه افراد مفید بودیم. چقدر زندگی کردیم و زندگی بخشیدیم. چقدر تونستیم محبت رو گسترش بدیم. به دوستی هایی که حیات بخشیدند. به رشدها و نموها....

پاسخ همه اینها لبخندی است به انتظار شکوفه های بهار برای نو شدن و زندگی کردن.

ازهمه دوستانی که یکسال به من و این نوشته ها زندگی بخشیدن صمیمانه سپاسگزارم و امید وارم بهار زندگیتان بارور شکوفه های دوستی و محبت باشد وعطر بهار نارنج.