باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه- که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

دوش با ما گفت پنهان کاردانی تیزهوش
کز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت کوش

وانگهم درداد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد چون چنگ آیی در خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته‌دانان خود فروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش



دیروز سالروز حافظ بود و هرچه تلاش کردم نشد که به اینترنت دسترسی پیدا کنم. یادش بخیر اون موقعها خودمو به مراسمش می رسوندم و عرض ادب و ارادتی میکردم. برای من هر روز روز حافظه.



***************************


۲۱مهر روز رام روزی و پیروزی کاوه و فریدون بر ضحاک فرخنده باد. به امید اینکه هریک از ما بتونیم به ابلیس درون و ضحاک های زمان چیره شویم.



****************************



کاش بتونم چند سال دیگه آرامش اینو داشته باشم که برای دوستام هر کاری از دستم بر میومد انجام دادم. کاش تصمیم ها جور دیگری بود.

بوی ماه مهر


باز آمد بوی ماه مدرسه              

                                            بوی بازی های راه مدرسه *

سلام به پاییز .به پیشواز پاییز برویم. این بهار عاشق .نمی دونم الانم مثل زمان ما از چند روز مونده به اول مهر و بازگشایی مدارس تلویزیون از این برنامه ها و فیلمهایی که در مورد مدرسه رفتن و کلاس اولی هاست نشون میده یا نه ؟!!

دلم برای تراشیدن مداد و بوی تراشه های اون  ،بوی دفترو کتاب نو تنگ شده. برای جلد کردن کتاب و دفتر تنگ شده.حتی دلم برای دفترهای کاهی که اون زمان ازشون بدم میومد هم تنگ شده. اثر مداد هیچ وقت توشون واضح نبود و ووقتی می خواستیم پاکشون کنیم پوسته پوسته میشد یا جای پاک کن سوراخ میشد . انگار هرچی اثر مداد تو اونها نمیموند ولی تصویر اونها تو ذهن من خوب نقش بسته.فکر کنم هر کدوم ما حداقل یک بار تجربه پاک کن نداشتن و استفاده از انگشت به جای پاک کن و کثیفی جای اون رو داشته باشیم .

گوشه دفترهامون که لوله میشد  و من این جور مواقع مشق هامو بزرگ می نوشتم تا زودتر دفترم تموم بشه و یکی نو بردارم. و بازم روز از نو روزی از نو.

مشق هایی که نمی نوشتم و یا باید مامانم میومد پا در میونی یا باید  موقعی که خانم معلم مشقها رو خط می زد این قدر تند ورق می زدم تا نفهمه. یادته فرزانه که یک دفعه که داشتم این کارو می کردم به خانم گفتی؟یادته که از ترس تو که گزارش ندی نمی تونستم بیام حتی تو کوچه هم بازی کنم . شاید همینها باعث شد که بعدها هم به داییت که چقدر هم جذاب و دوست داشتنی بود و همه چی تموم اون جوابو بدم.راستی هنوز ترا با همون مانتو شلوار طوسی خوشرنگت و کاپشن قرمز یادمه که چقدرم بهت میومد. از کجا به کجا رسیدم!!

من دلم می خواد بازم بچه بشم برم مدرسه. من هنوز خواب می بینم امتحان عربی دارم ولی تا حالا حتی یک بار معلم عربی نیومده درس بده. من هنوز دلم دلهره امتحان می خواد!!من دلم شیطنت بچگی می خواد.من هنوز از دیدن کارتن زمان بچگیم سیر نمی شم. من هنوز تو این سن مرخصی می گیرم میام خونه تا اون کارتنها رو از تلویزیون ببینم. من هنوز تو اون داستانها گم میشم و هیجان زده میشم انگار دفعه اوله که می بینم . من هنوز تموم اون داستانها رو باور دارم. باور دارم که تو جنگل قانون جنگلی نیست و همه حیوونها دوستند و همه سوپ می خورند و تو لیوان آب می خورند. من هنوزم وقت تو کارتن دارند خوراکی می خورند دلم همونو می خواد. من هنوز ........................خیلی بچه ام .

 

* زنده یاد قیصر امین پور