دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان در بر کشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بدر کامل و هر پگاه دیگر
هر قله و هر درخت و هر انسان دیگر را
رخصت زیستن را دست بسته ، دهان بسته گذشتیم
دست و دهان بسته گذشتیم
و منظر جهان را تنها از رخنه تنگ چشمی حصار شرارت دیدیم و اکنون
آنک در کوتاه بی کوبه در برابر
اشارت دربان منتظر
دالان تنگی را که در نوشته ام
به وداع ، فرا پشت می نگرم.
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت
به جان منت پذیرم و حق گزارم
چنین گفت ، بامداد خسته
احمد شاملو
---------------------------------------------------
سفر کاری خیلی خوبی بود و تجربیات خوبی بدست آوردم. دیگه مطمئن شدم بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود.
این شعر شاملو رو خیلی دوست دارم . وصف کامل این روزهای منه.
---------------------------------------------------
باورت میشه به همین زودی گذشت؟! به همین زودی 16 سال از اولین روز عاشقیت گذشت؟ می دونی از اون روز هر وقت شربت آبلیمو می خورم یاد تو می افتم. دلم برای اون شیطنت معصومانه چشمات تنگ نشده ولی به شدت می سوزه. اون چشمهای درشت سیاه که منو روزگاری محو خودشون کرده بود و وقتی تو تموم شدی عمق نفوذشون همچنان منو می سوزوند . می دونی سالها بعد از دیدنشون گریزان بودم به خاطر شرمندگی . شرمندگی از اینکه دیگه اون شفافیت و معصومیت توشون نبود.
یادته که اون سالها سالهای عشق های کاغذی بود . عشق هایی که به شدت با ترس و هیجان عجین بودند. سالهای پشت بوم بود و سنگ و کاغذ. راستی حرفهای ما درخور اون همه پنهانکاری بودند؟! صحبت از درس و فوتبال و بازی تاوانش اون همه ترس بود؟ !
هرچند کابوس اون عشق منو تا سالها رها نکرد ، ولی بازم به خاطر فرصتی که فراهم شد تا عاشقی رو مزه مزه کنم ممنون. امروز خدا را شکر می کنم که تو زندگیم تصمیم های درستی گرفتم. هرچند بعضی وقتها خیلی سخت بود.
-------------------------------------------------
می دونم که همیشه همراهمی و این به من آرامش عجیبی میده. می دونم که بعضی وقتها تمام سختیهایی که باید به تنهایی یا در کنارت تحمل می کردم خودت به تنهایی به دوش کشیدی. می دونم که خستگی در وجود نازنینت راهی نداره که تو برترینی و شایسته بهترینها. با این حال خواستم بهت بگم که خیلی ممنون و می دونم که تو خودت سرچشمه حقیقت دنیای منی. تا ابد با من بمان .