به نظر نمی رسه که بیشتر از بیست سال سن داشته باشه. به محض اینکه وارد واگن شد موبایلش زنگ زد .در حالی که همچنان تند و با سرو صدا آدامس می جوید و گاهی هم بادش می کرد و می ترکوند شروع به صحبت کرد . مکالمات دیگران هیچ وقت برام جالب نبوده ولی وقتی یکی بیاد بغل گوشت و بلند حرف بزنه محکومی به شنیدن .شروع کرد به گفتن اینکه فالگیر خیلی خوبی بوده بهش گفته که بختت رو بستن (!) و دوستت دارم رو زیاد بکار بردی و...
بعد کلی رمالی ، مکالمه اش تموم شد و به دختر و پسری که کمی اونطرف تر داشتند صحبت می کردند با حسرت و کنجکاوی نگاه می کرد و پشتکار عجیبی هم در جویدن و ترکاندن آدامس داشت . به این فکر می کردم اگر دوستت دارم گفتنهاش هم مثل حرف زدنش همراه با آدامس ( اون هم به این طرز) بوده باشه نباید هم اثر کرده باشه. مهره مار که چه عرض کنم مهره دایناسور هم سحرو جادوی اینو باطل نمی کنه .
* من نمی دونم چرا نسل جدید این قدر به این صمغ شیمیایی علاقه داره و چه علاقه ای به این روش جویدن داره !
** من خودمم هم گاهی آدامس می جوم ولی به این روش هرگز.
*** این قدر عجله داریم که تمام کارهامون حتی لذات زندگیمون هم سریع و از سر عادته یا این قدر اضطراب داریم که در لابلای لذاتمون اضطراب رخنه کرده؟
**** شعر اصلی با این مضمون :دوستت دارم را با من بسیار بگو ، دوستم داری را از من بسیار بپرس متعلق به فریدون مشیری می باشد.