باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

شازده کوچولو

تازه بعد از گذشت سالها فهمیدم که من همون روباهی هستم که ازت خواستم منو اهلی کنی غافل از اینکه تو عاشق گل سرخی و این اهلی شدن فایده اش دلتنگی منه و این که با دیدن گندم یاد موهای تو بیفتم. چرا من همیشه فکر میکردم من اون گل سرخ هستم؟!!

دلتنگی

خسته ، شکسته ، و دلبسته
من هستم ، من هستم ، من هستم .
از این فریاد تا آن فریاد
سکوتی نشسته است.
لب بسته دردره های سکوت سرگردانم.
من میدانم ، من میدانم ، من میدانم .
جنبش شاخه ای از جنگلی خبر میدهد .
و رقص لرزان شمعی ناتوان
از سنگینی پابرجای هزاران جار خاموش
در خاموشی نشسته ام.
خسته ام.
درهم شکسته ام.
من دلبسته ام.

این روزا لبریزم از حس دلتنگی . سعی میکنم کمتر بنویسم چون از اول قرار نبود این وبلاگ غردونی باشه . چون میخواستم تو زندگی لحظات شیرینشو ثبت کنم و با یادآوریشون همواره انرژی بگیرم و بدیها و ناخوشیهای اونو بدست فراموشی بسپرم . هرچند میدونم ترکیب این دو زندگی رو شیرین و لذت بخش میکنه.
یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز رسد نشاط اندازه دشت
افسانه زندگی چنین است عزیز
در سایه کوه باید از دشت گذشت

برای من معیار زمان و رفتارم تغییر کرده و این حس دلپذیری نیست . باید خودم باشم با همون روحیاتی که داشتم و همون معیارها.

کاش دلتنگی هم نام کوچکی داشت
تا به جانش میخواندی
تا به مهر آوازش میدادی

ذهنم زمستانی است ،اما در قلبم بهاری ابدی جاریست

به جست و جوی تو
بر درگاه کوه میگریم
در آستانه دریا و علف
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم
در چهار راه فصول
در چارچوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابرآلوده را
قابی کهنه می گیرد
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تا چند ، تا چند ورق خواهد خورد.


کاش یاد می گرفتیم تصویر خوبی که از خود در ذهن دیگران می سازیم را هرگز خدشه دار نکنیم .