باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

خانه ای آرام و انتظار اشتیاق تو،تا نخستین خواننده هر سرودنو باشی

من به چشمان تو می اندیشم
و به تکرار هزاران دست
که تو را می نوشند
من به چشمان تو می اندیشم
و به شهری که ترا
با همه خوبی هات
به چراغان دروغین شبانش بخشید
و به دستان تو آموخت که تسلیم شوی
من به تکرار تو می اندیشم
و به غمبارترین لحظه خویش
که شکستی در من
و شکستم در خویش

بارون همیشه برای من با طراوت بوده چقدر بارون احساسات رو صیقل میده و چقدر اون لحظه رو که چشمامو ترد میکنه دوست دارم. چقدر لذت داره وقتی زیر بارون راحت میذاری اشکات سرازیر بشه اونم اشکی که از غم عشق باشه

بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

همیشه با این برداشت مازوخیسمی و غمگین بودن عشق و عاشقی مخالف بوده ام. چرا که به قول استاد الهی قمشه ای همه ما تجلی از خداوند هستیم و خداوند همه شادی است و همه تلاش بشر برای رسیدن به شادی است پس اگه عشق را نشانه ای از جلوه های خدا بدونیم باید باعث شادی باشه.

شاملو
حافظ
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد