نه خوشبختانه دیگر این برف را سر باز ایستادن نیست.
هیچ چیز به اندازه برفی که روی زمین نشسته و هنوز ردپایی روش نقش نبسته زیبا نیست.
وقتی صبح اولین چیزی که می بینی دونه های ریز برف باشه که از آسمون میباره دیگه برای روزها و بلکه ام ماهها زندگی رو با همه پستی و بلندیهاش می خوای چون بهش عشق می ورزی. برای من هیچ چیز از این خوشایند تر نیست که صبح وقتی هنوز برفها لگد مال و گلی نشدن(می دونم که برفها به ظاهر زمینی میشن ولی همچنان آسمانی اند) ، با یک چکمه تمیز که تازه گرفتم و از ترس کثیف شدن و آلوده کردن برفهای معصوم و پاک ، دستم گرفتمشون برم پارک و با اون چکمه ها اولین نفری باشم که رو برف قدم میذاره و رد پای خودمو ببینم و کیف کنم ( خودخواهیه نه !) . بعد به درختهایی نگاه کنم که به رسم مهمان نوازی که خلق ذاتیشون هست شونه هاشونو برای برفها گسترده اند و بازم به رسم مهمان نوازی سنگینی اونا رو تحمل می کنند. در این بین هیچ درختی زیباتر از کاج نیست که با سر بلندی به این مهمان خوشامد میگه و در آغوشش می کشه. بید مجنون رو هم دوست دارم علیرغم اینکه میزبان خجالتی هست ولی طنازه. این وسط فقط دلم برای پرنده های کوچولو و گربه ها میسوزه که سردشون نشه. بنفشه ها که زیر این برف با آرامش خوابیده اند و من نمی دونم بوته های گل سرخ این سرما رو طاقت میارن تا برای بهار با طنازی و عشوه گری (آخه گلهای سرخ عشوه گری تمام عیارند) از خواب بلند بشن و گلبرگهاشونو یکی یکی مرتب کنند . راستی کسی یک کوه تجیر سراغ نداره؟!
-------------------------------------
بعضی مواقع مرز بین خواب و واقعیت برای من از بین میره و اونروز من گیج و مبهوت می مونم.
-------------------------------------
تو این هوا اولین نوستالوژی که در من زنده میشه ، کارتون اسکروچه که تا مدتها هرسال همین موقعها برای ما تکرا ر میکردند و با آنچنان ذوقی همواره تماشا می کردم که انگار اولین باره!
-------------------------------------
حالا که از بالای این پنجره به شهر نگاه میکنم ، چیزی جز پشت بامهای پوشیده از برف و درختان برفی و برف و برف نمی بینم و در دورها هم فقط پرده سفید می بینم که صاحبش از اون بالا بالاها آویزون کرده است .
--------------------------------------
مسیحای جوانمرد من ، ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس نا جوانمردانه سرد است ... آی... ( هوا بس رادمردانه مطبوع است!)
دمت گرم و سرت خوش باد !