باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

دلخوشیها کم نیست

زندگی شاید همین باشد:
لحظاتی که با همه مشکلات و دلواپسی ها ، فقط چند لحظه ، به غایت نوشیدن یک لیوان چای ، خودت را خالی کنی از همه افکار و به سکوت فرو بری و فقط زمزمه های چای را بشنوی که داره میره به اعماق وجودت. فکر کنی داره میره درونت و بوسه ای را ره توشه اش کنی تا به اعماق وجودت برسونه . بدون هیچ نگرانی یک شکلات هم به عنوان سوغات بفرستی و ممنون باشی برای این سلامت و آرامش.
لحظاتی که با یک پیام کوتاه روی همراهت از همراهت ، لبخند بزنی و خدا رو شکر کنی به خاطر این لحظات.

تو این فرصت غنیمت دان

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم

-----------------------------------------------

به خودم : فرصتها شاید هرگز دیگر بدست نیایند. این تلنگری بود نفس بر و بزرگ برای من و تو و زندگی.خطر بزرگی از کنارم گذشت.

------------------------------------------------

گاه شخصی که از طنابی به سوی قعر دره آویزان است با تقلای خود سقوطش را شتاب زمانی و سرعتی می بخشد .

من کجا گم کرده ام آهنگ باران را؟

پرده اتاقمو کنار می زنم ، دونه دونه بوسه های آسمان را به مهمانی دستانم جشن می گیرم . پر می شوم از بوی خاک باران خورده ، بوی شمشاد و برگ درختان. در دلم هوایی است :
هوای عاشقی بی دغدغه.
گاهی دلم برای دوستی ابر و آفتاب و بوسه های آسمان تنگ می شود.
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود .