باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

باغ گل سرخ

در گشودند به باغ گل سرخ و من دلشده را به سرا پرده رنگین تماشا بردند من به باغ گل سرخ ، با زبان بلبل خواندم

هوای تو

گاه آنچنان از خاطر تو پر می شوم

که جایی برای هوا هم نمی ماند.

                              هوای تو در من غوغا می کند.

چاره ای نیست جز هم آغوشی خاطراتم که به سینه می فشارمشان  چونان کودکی که عروسکش را می خواهد.

نمی دانم این خاصیت پاییز است یا جاذبه بیکرانه های یادت که وجودم را به جزر  می کشاند.

دیروز یاد آوری خوبی داشتم از تضاد های احساسات در بزرگترین لحظات زندگی که باید آن را رقم می زدم.

فریادهای منفی درونی به خواهش های دل که فقط در درونم پژواک داشت.

بغض های فرو خورده که هرگز  جسارت بروز نیافتند و تشنگی شانه هایی برای باریدن و سبک کردن ابرهایم.

مهرانه

بوی کتاب و دفترهای نو ، رقص خاطرات معصومیت های از دست رفته و سرخوشی های بی بدیل زنگار گرفته است.

گوش هایم ، بی قرار و بی تاب خش خش برگ ها.

چشم هایم مشتاق و تشنه هزاران پرده رنگین .

برگ ریزان هایم مملو از آهنگ رویاهای طلایی است . شب هایش هماره مهتابی .

این گونه است که تار و پود مهرهایم به عاشقی تنیده شدهاست.

ناگفتنی ها

در آغاز هیچ نبود .کلمه بود و آن کلمه خدا بود.

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود.و با نبودن چگونه می توان بودن ؟

حرفهایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم.

و حرفهایی است برای نگفتن . حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرو نمی آرند. حرفهایی بی تاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بی قرار آتشند ، و کلماتش هریک انفجاری را دربند کشیده اند.

کلماتی که هریک پاره های بودن آدمی اند.

اینان همواره در جستجوی مخاطب خویشند. اگر یافتند ، یافته می شوند و در صمیم وجدان او آرام می گیرند.

و اگر مخاطب خویش را نیافتند ، نیستند.

 

"دکتر علی شریعتی"

------------------------------------------------------------------

 

تبلور سخنان ناگفته در دل آدمی ، آغاز خوبی است برای یاگیری تحمل و خودکفایی . دردها نشانه های خوبی اند برای منی که قابلگی دردهایم را می دانم. 

 

------------------------------------------------------------------

 

یکسال گذشت.