باد اگر آمد شناسنامه هامان برای او
باران اگر آمد چشمهامان برای او
تنها دعا کن کسی لای کتاب کهنه را نگشاید
من از حدیث دیو و دوری از تو می ترسم ....
"سید علی صالحی"
------------------------------------------------------
من از حدیث دیو و دوری تو نمی ترسم ، من از جلوه دیو به صورت حوری می ترسم
من از گم شدن گاه به گاه خیال دور می ترسم
من از درمان درد بی درمان می ترسم
من از رازگونگی های عشق می ترسم
من از تکرار قصه ها می ترسم
من از عادت به عجز می ترسم
من از گم شدن عروسکم در پی زمان می ترسم
من از ربودن خنده ها می ترسم
.
.
.
.
.
ولی او درهمین نزدیکی است و این کمی به من آرامش می دهد
من به باغ گل سرخ
با زبان بلبل خواندم
در سماع شب سروستان
دست افشاندم
...
منم نمی ترسم چون نه باد و نه باران نه زبزله و نه سیل یارای دزدیدن خنده هامان را ندارند.
من هر روز ترا با عروسکی در آغوشت می بینم که کسی نمی تونه اونو ازت بگیره . هرگز نترس چون خدا با توست.
سلام نازنین مهربان
من قصد ندارم از همه ببرم .هرجا باشم مثل همین جا در کنار دوستانم هستم.
در همین نزدیکی
باور کن.