یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
--------------------------------------------------------
اندر احوالات اینجانب همین بس که :
حال انسان بر یک طریق نمی باشد . سالهای بسیار دور که گویی همین دیروز بود که در چنین روزی در غم از دست دادن عزیزی بودم که با گذشت سالها و روزها دانستم چه نعمتی را از کف داده ام.
سالهای دور در این روز دانستم که این همه تنگی نفس و به شماره افتادن قلب و ...نه از مرض آسم و بیماری های قلبی است که از درد عاشقی است.
امروز ........
دائما یکسان نباشد حال دوران
منتظرتم تماس بگیری
سلام چرا آپ نمی کنی ؟؟؟؟ خوبی؟/
سلام عزیزم. ممنون از محبتت